بهار برایم کاموا بیاور

Bahar Barayam Kamwa beiavar, Maryam Hosseinianعنوان: بهار برایم کاموا بیاور؛ نویسنده: مریم حسینیان؛ تهران، کتابسرای تندیس، 1389، در 181 ص، شابک: 9789648944679؛ موضوع: داستانهای نویسندگان معاصر ایرانی قرن 21 منویسنده، با خانواده اش به یک روستای دورافتاده و خالی از سکنه میرود. به خانه ای که میگوید ماجرای رمان [...]

چه عجیب بود عجیب و دلهره‌آور. دوستش داشتم. فکر کنم هر چی اینجا بنویسم، فضای داستان رو لو میده و از مزه‌ش کم می‌کنه. نمینویسم

هیچ وقت فکر نمی کردم این جوری بشمیعنی یه رمان یه ظاهر ساده ی ایرانی که جلدش ساده ترین شکل ممکن رو داره با من یه همچین کاری بکنهخیلی وقت بود این قدر عمیق کتاب نخونده بودم و غرقش نمی شدمیه روزی تصمیم گرفتم این کتاب رو از بین اون همه کتاب نخونده که فقط خریدنش لذت بخش بود برام،بخونم� [...]

تجربه عجیبی بود. داستان تقریباً تمام ویژگی‌های یه داستان خوب رو داره. شخصیت‌های بسیار واقعی، دیالوگ‌های واقعی، ترس و دلهره‌ی واقعی، درد واقعی، تعلیق و کشش و گره نثر مقطع و کوتاه و ساده که خیلی کارو راحت کرده بود. با اینکه داستان خیلی فضای رمانتیکی هم داشت و پُر از احساسات زن� [...]

باورم نمی شد که این کتابی که دستم گرفته‌ام بتواند اینقدر شگفت انگیز باشد. از همه نکات نقدبرانگیزش می‌گذرم و به همه پیشنهادش می‌کنم: روزهای برفی بخوانیدش.

همش دوست داشتم با کتاب جلو وجلوتر برم انگار به دستم چسبیده بود. خوندنش اکیدا توصیه می شه

قبل از خواندن کتاب بهار برایم کاموا بیاور هروقت طرح روی جلدش را می دیدم با خودم می گفتم از آن کتاب هاست که وقتی خواندنش تمام شد تا چند روز می توانم با فکر کردن به آن آرامش بگیرم، حالا کتاب را خواندم و تمام شده و دلم می خواهد اصلن کتاب جلو چشمم نباشد. وقتی می بینمش، دلهره می گیرم.‏ [...]

انقدر عجيب بود كه هيچ حرفى نميتونم بزنم .

یک بار گفتی:(توی آشپزخانه چه کار می کنی وقتی کاری نداری؟)گفتم که غصه هایم را پهن می کنم روی سفره میز صبحانه.هرکدامش را می گذارم روی یک گل آن و بعد اگر خیلی باشد با تو قهر می کنم.اگر کاری به کارم نداشته باشی،قهرم طول می کشد.ولی اگر همان موقع بیایی یک حرف خوب بزنی،غصه هایم را از روی � [...]

پر از ظرافت ها و دغدغه ها و دل مشغولی های زنانگیبا اینکه پایان داستان عجیب بود ولی چیزی از جذابیتش کم نکردتمام مدت با مریم/نگار احساس همذات پنداری میکردم

بهار برایم کاموا بیاور را دوست داشتم. فضاسازی عالی‌ای که وجود داشت، خانواده‌ی چهار نفره‌ای که از با هم بودن و در کنار هم بودن لذت میبردن، ارزش‌هایی که برایشان مهم بود، ظرافت‌های خاصی که بین ابراز علاقه‌هایشان، بین نگرانی‌هایشان و در کل بین تک‌تک اتفاقات روزمره‌شان میفت� [...]

کتاب جذاب و دلنشینی بود. فضای مبهم و رازآلودی که تصویر میکرد رو دوست داشتم. تمام مدت خواندن احساس میکردم الان تراژدی اتفاق میفته و منتظر بودم یه چیزی بشه. دوست داشتم انتهای داستان یکم زودتر مشخص بشه مثلا بیست صفحه مونده به پایان. درواقع اونقدری که دلم میخواست برام واضح نشد و خی� [...]

مریم حسینیان الان هیچی بهت نمیگم! فقط منتظر دیدن نتیجه بلایی که دیشب با این رمانت سر من آوردی باش! بعد از اینکه نتیجه حسم از کتابت رو دیدی نظرم رو اینجا دربارش می نویسم!‏یک شنبه 14 آذر 89

چقدر عجيب و يه جوري ترسناك بود ! آدم كتاب خوب ايراني كه مي خونه خوشحال مي شه اميدوارم مي شه و در كل حالش خوب مي شه

کتاب بهار برایم کاموا بیاور رو میشه گفت تجربه جدیدی بود برای من توی ادبیات داستانی این روزها، کتابی که بصورت یادداشت هایی با تاریخ توسط یک راوی نوشته شده بود که بعد از فصل 4 و چند اتفاق متوجه میشی که کتاب فقط یک داستان عادی نیست و دارای چند لایه است و مخصوصا بخش اخر کتاب که نامه � [...]

اولین نکته ای که در برخورد با کتاب، توی چشم می زد، سخت خوانی اش بود. کتاب را با دشواری پیش بردم. گرچه نثر بدی نداشت و واقعن هم قصه تعریف می کرد اما بعضی چیزهایش آزاردهنده بود. مثلن این که قصه انگار بر متنی عاشقانه، تحمیل شده بود. در اصل، حسینیان انگار می خواسته متنی عاشقانه بنویس� [...]

«یک بار گفتی "توی آشپزخانه چه کار می‌کنی وقتی کاری نداری؟" گفتم که غصه‌هایم را پهن می‌کنم روی سفره میز صبحانه. هر کدامش را می‌گذارم روی یک گل آن و بعد اگر خیلی باشد با تو قهر می‌کنم. اگر کاری به کارم نداشته باشی، قهرم طول می‌کشد، ولی اگر همان موقع بیایی یک حرف خوب بزنی، غصه‌ه� [...]

خواندن این کتاب رو به تمام موجودات زنده پیشنهاد میکنم.خیلی رمان خوب و لذت بخشی بود که یک ضرب تمامش کردم. البته کوتاه بودن هم در این یک ضرب تمام کردن بی تأثیر نبود. یک گُنگی خوشایندی داشت ماجرای رمان و اتفاقاتش و طرز بیانش و زبان قشنگ و روان و دوست داشتنی ای هم داشت. و یک جورهایی ا� [...]

کتاب بسیار خوب شروع میشود. فضای وهم گونه درجه یکی دارد. کاراکترها جاندار هستند. فصلهایی حسابی شما را میترساند و هر از گاهی یاد دیگران آلخاندرو امنه بار می افتادم. حتی پایان داستان و توهم ناشی از احساس گناه شخصیت نگار هم پایان قشنگی است. اما حسرت میخورم چرا ما یک فیلم یا کتاب ماو� [...]

خیلی خوب و روون بود، یه جاهایی واقعا منِ خواننده رو به دلهره مینداخت و این خیلی خوب بود و یه جاهایی هم از شدت آرامش و فضای رومانتیک راوی آدم از دنیای خودش جدا می شد، در کل به نظرم خیلی کتاب خوب و مناسبی بود و از شروعش مدام مجبورت می کرد ادامش بدی و نذاریش زمین

سال 91 این کتاب و خوندم. به نظرم خیلی کتاب جالبیه دوستانم تنها از رمان های خارجی حرف میزنند اما واقعیت اینه که ما نویسنده های وطنی هم داریم که خیلی خوب مینویسند و مریم حسینیان این کتاب و خوب نوشته

وقتی شروع به خوندن میکنی نمیتونی کنار بگذاری ، کتاب جالبی بود.

fourstar/1389/09/22/bahar-b

فضا و سبکش اصلاً مورد علاقم نبود متاسفانه

اول فکر کردم ژانر وحشته اما باز همون کلیشه های خیلی از داستان های ایرانی و سانتیمانتالیسم آزاردهنده. به شدت روی اعصابم بود و فقط میخواستم ببینم آخرش چیه.

جدید و دوست داشتنی و پر از حس های جدید و دنیای جدید رمان

کتاب خیلی خوب شروع میشه !! توصیفات ریز و زبان ساده و قشنگ کتاب در شروع عالیه و نوید کتاب خوبی میده اما دیگه از اونجایی که یه کم ماورایی میشه رو دوست نداشتم !! پایان کتاب هم بیشتر به نظر من یه سر هم بندی بود واسه جمع کردنش و اینکه ما هنوزم کتاب ماورایی نمیتونیم خوب بنویسیم !!